آیا میدانید چرا کروم بندی می کنیم؟ اگه این نوع تقسیم بندی را نداشتیم چه مشکل بزرگی داشتیم؟ پس آنچه کار ما را ساده کرده و ما را از این مشکل بزرگ نجات داده عمل به یک اصل خلاقانه بنام تقسیم هست. اولین اصل خلاقانه تریز در مورد تقسیم کردن هست. مثال های دیگه: تفکیک یک پروژه به فعالیت های خورد تر. تی بگ (یک جزء کوچک از چای در یک کیسه )، چیپس کردن سیب زمینی، ماست لیوانی تک نفره، تقسیم اراضی بزرگ به قطعات کوچکتر برای فروش آنها به مردم، تقسیم بندی مشاغل بزرگ به مشاغل تخصصی کوچکتر. تقسیم بندی دروس به واحد های درسی. تبدیل یک فیلم بلند به چند قسمت یا سریال کوتاه.و هزارها مثال کاربردی دیگر که نقش تقسیم در آن هویداست. برای کسب اطلاعات بیشتر به وبسایت اینجانب مراجعه فرمایید. http://www.irantriz.ir
کودکی کوزهای شکست و گریست | که مرا پای خانه رفتن نیست | |
چه کنم، اوستاد اگر پرسد | کوزهی آب ازوست، از من نیست | |
زین شکسته شدن، دلم بشکست | کار ایام، جز شکستن نیست | |
چه کنم، گر طلب کند تاوان | خجلت و شرم، کم ز مردن نیست | |
گر نکوهش کند که کوزه چه شد | سخنیم از برای گفتن نیست | |
کاشکی دود آه میدیدم | حیف، دل را شکاف و روزن نیست | |
چیزها دیده و نخواستهام | دل من هم دل است، آهن نیست | |
روی مادر ندیدهام هرگز | چشم طفل یتیم، روشن نیست | |
کودکان گریه میکنند و مرا | فرصتی بهر گریه کردن نیست | |
دامن مادران خوش است، چه شد | که سر من بهیچ دامن نیست | |
خواندم از شوق، هر که را مادر | گفت با من، که مادر من نیست | |
از چه، یکدوست بهر من نگذاشت | گر که با من، زمانه دشمن نیست | |
دیشب از من، خجسته روی بتافت | کاز چه معنیت، دیبه بر تن نیست | |
من که دیبا نداشتم همه عمر | دیدن، ای دوست، چو شنیدن نیست | |
طوق خورشید، گر زمرد بود | لعل من هم، به هیچ معدن نیست | |
لعل من چیست، عقدههای دلم | عقد خونین، بهیچ مخزن نیست | |
اشک من، گوهر بناگوشم | اگر گوهری به گردن نیست | |
کودکان را کلیج هست و مرا | نان خشک از برای خوردن نیست | |
جامهام را به نیم جو نخرند | این چنین جامه، جای ارزن نیست | |
ترسم آنگه دهند پیرهنم | که نشانی و نامی از تن نیست | |
کودکی گفت: مسکن تو کجاست | گفتم: آنجا که هیچ مسکن نیست | |
رقعه، دانم زدن به جامهی خویش | چه کنم، نخ کم است و سوزن نیست | |
خوشهای چند میتوانم چید | چه توان کرد، وقت خرمن نیست | |
درسهایم نخوانده ماند تمام | چه کنم، در چراغ روغن نیست | |
همه گویند پیش ما منشین | هیچ جا، بهر من نشیمن نیست | |
بر پلاسم نشاندهاند از آن | که مرا جامه، خز ادکن نیست | |
نزد استاد فرش رفتم و گفت | در تو فرسوده، فهم این فن نیست | |
همگنانم قفا زنند همی | که ترا جز زبان الکن نیست | |
من نرفتم بباغ با طفلان | بهر پژمردگان، شکفتن نیست | |
گل اگر بود، مادر من بود | چونکه او نیست، گل بگلشن نیست | |
گل من، خارهای پای من است | گر گل و یاسمین و سوسن نیست | |
اوستادم نهاد لوح بسر | که چو تو، هیچ طفل کودن نیست | |
من که هر خط نوشتم و خواندم | بخت با خواندن و نوشتن نیست | |
پشت سر اوفتادهی فلکم | نقص حطی و جرم کلمن نیست | |
مزد بهمن همی ز من خواهند | آخر این آذر است، بهمن نیست | |
چرخ، هر سنگ داشت بر من زد | دیگرش سنگ در فلاخن نیست | |
چه کنم، خانهی زمانه خراب | که دلی از جفاش ایمن نیست |
de la critica uno aprende....pero cuando quiere salvar tu postura y tienes la razón...hay que ser conciso y detallado.
One learns of criticism.... but when you want to save your position and you are right ... must be concise and detailed.
از انتقاد ها چیزی یاد می گیریم.... اما زمانی که شما می خواهید موقعیت خود را حفظ کنید و حق با شما است ... باید مختصر و دقیق باشید.